
خودروهای برقی را معمولاً با موتور بدون آلایندگی و تجربهی رانندگی بیصدا میشناسیم؛ اما قلب تپندهاش باتری است؛ قلبی که تدارک آن نه در خط مونتاژ، که سالها پیش از آن و در دل معدن آغاز میشود. آهن و فسفات، نیکل و کبالت، منگنز و مس، حتی سدیم و گرافیت؛ هر کدام نقشی دارند و هر کشور به اندازهی سبد معدنیاش میتواند در این زنجیره سهم بگیرد. ایران از نظر معدنی کشوری کمظرفیت نیست؛ پرسش این است: کدام بخش از زنجیره ارزش باتری با مزیتهای معدنی ایران همراستاست، و کجا باید به سراغ مشارکتهای بینالمللی رفت؟
موج جهانی باتری؛ شیمی مهمتر از برند است
بازار جهانی بهسرعت در حال تغییر است. طی پنج سال گذشته، LFP (لیتیومآهنفسفات) از یک شیمی حاشیهای به «ستارهی رو به رشد» بدل شد؛ در سال ۲۰۲3 بیش از ۴۰٪ ظرفیت باتریهای نصبشدهی خودروهای برقی از نوع LFP بود، درحالیکه در ۲۰۲۰ سهم آن کمتر از نصف این مقدار بود. این جهش عمدتاً از چین آغاز شد و هنوز اروپا و آمریکا بیشتر به کاتدهای پرنیکل NMC تکیه دارند.
چرا این تغییر مهم است؟ چون انتخاب شیمی، نقشهی مواد اولیه را تعیین میکند:
LFP به لیتیوم + آهن + فسفات نیاز دارد و کبالت و نیکل نمیخواهد.
NMC به نیکل + منگنز + کبالت + لیتیوم متکی است و به مس برای شبکهی رسانش و کل خودرو نیاز بالایی دارد.
گزارش چشمانداز IEA نیز میگوید با رشد فروش EV، تقاضای باتری تا ۲۰۳۰ حدود ۴.۵ برابر ۲۰۲۳ میشود؛ بهعبارت دقیقتر، سمت تقاضا برای مواد کاتدی/آنودی شتاب میگیرد و رقابت بر سر فراوری شدیدتر خواهد شد.
در حاشیهی این رقابت، تکنولوژی سدیمی هم آرامآرام از راه میرسد؛ CATL در ۲۰۲۵ نشان تجاری Naxtra را معرفی کرد و هدفگذاری تولید انبوه سلولهای سدیمی را از انتهای ۲۰۲۵ اعلام نمود. هرچند فعلاً تمرکزش بیشتر بر ذخیرهسازی انرژی و خودروهای اقتصادی است. این مسیر اگر تثبیت شود، فشار روی لیتیوم را کاهش میدهد و برای کشورهایی با دسترسی آسان به نمک و سدیم فرصتساز است.
ایران چه دارد؟ از مس و آهن تا فسفات؛ و ماجرای «لیتیوم»
نخست به دادههای محکم تکیه کنیم. گزارشهای USGS دربارهی ایران تصویر روشنی از مس و آهن ارائه میدهند. تولید مس معدنی ایران طی سالهای اخیر رشد کرده و مجتمعهای بزرگی چون سرچشمه، سونگون و میدوک بار اصلی را به دوش میکشند؛ ذخایر مس گزارششده در کشور قابل توجهاند و صنعت پاییندست (گندله، کنسانتره، کاتد) قوام گرفته است؛ جایی که اتصالش به زنجیره EV هم از مسیر کابلها، باسبارها، مبدلها و حتی فویلهای مسی آنودها برقرار میشود. آهن داستانی حتی قدیمیتر دارد: گلگهر، چادرملو و سنگان ستونهای استخراج و کنسانترهاند. اهمیت آهن در زنجیره باتری وقتی دوچندان میشود که LFP را جدی بگیریم؛ چون «Fe» یکی از سه پایهی این شیمی است و ایران در حلقهی تأمین آن مزیت تاریخی دارد.
فسفات حلقهی دیگر LFP است. برخلاف تصور رایج، فسفات منحصراً در شمال آفریقا نیست؛ خاورمیانه نیز منابع شناختهشده دارد. مطالعات رسوبی-چینهای، رخدادهایی از فسفات را در سازند جیرود و نقاطی چون فیروزکوه و گدوک گزارش کردهاند؛ در سطح جهانی هم USGS تصویر میدهد که منابع فسفات بسیار گستردهتر از چند کشور معدود است. پیام روشن برای ایران: «فراوری» و «زنجیره شیمیایی» را جدی بگیرید، چون مادهی معدنی بهتنهایی مزیت LFP نمیسازد.
اما لیتیوم؛ در ۲۰۲۳ و ۲۰۲۵ موجی از خبرها دربارهی کشف «میلیونها تن لیتیوم» در همدان منتشر شد که بخشی از رسانهها آن را بهمثابه ۲۰٪ ذخایر جهان بازتاب دادند. بررسیهای بعدی نشان داد موضوع بیشتر رسوبات هکتوریتی حاوی لیتیوم بوده، نه «ذخیرهی اثباتشده لیتیوم»؛ یعنی از نظر فنی و اقتصادی راهی طولانی تا استخراج مقرونبهصرفه دارد. به زبان ساده: ایران شاید «پتانسیل» لیتیوم داشته باشد، اما برای ورود معنادار به حلقه لیتیوم، نیازمند اکتشافِ تکمیلی، پایلوتهای فرآوری و شفافسازی ذخیره/عیار است.
در مورد نیکل و کبالت نیز وضعیت خاکستری است. رگههای بعدیتی و لاتریتیِ نیکل-کبالت در کمربند تتیان گزارش شده و مطالعاتی روی پتانسیل ایران وجود دارد، اما اینها هنوز به مقیاس صنعتی پایدار نرسیدهاند. ایران سابقهی کهن فرآوری کبالت (مثلاً کانیهای کبالتدار قمصر برای رنگدانههای آبی) را دارد، اما تا خوراک پایدار برای کاتدهای NMC فاصله است و این حلقه بدون سرمایهگذاری مشترک و فناوری هیدرو/پیرو متالورژی به ثمر نمینشیند.
نقطهی بهینه ایران کجاست؟ LFP معدنیو فراوری هوشمند
اگر شیمیها را کنار منابع بگذاریم، تصویر روشنی شکل میگیرد: LFP منطقیترین مسیر کوتاهمدت تا میانمدت برای ایران است. چرا؟
۱) آهن مزیت بنیادین کشور است؛ ۲) فسفات قابل دستیابی است، اگر حلقههای شیمی و تصفیه تکمیل شوند؛ ۳) وابستگی LFP به کبالت و نیکل که فعلاً مزیت آشکار نداریم صفر است؛ ۴) در صورت کمبود لیتیوم، میتوان با سازوکارهای تأمین بینالمللی و قراردادهای آفتِیک فاصله را پر کرد؛ و ۵) LFP در جهان ارزانتر شده و از نظر ایمنی/دوام در خودروهای شهری، اتوبوس و ذخیرهسازی برق روندی صعودی دارد.
به بیان عملی: قطبنمای صنعتی ایران باید روی «مواد فعال کاتدی LFP، آهنفسفات و آهنفسفاتلیتیوم» قفل شود و در کنار آن، روی مس و زیرساختهای رسانش قدرت (که همین حالا مزیت داریم) سرمایهگذاری تکمیلی انجام شود. برای آنودها نیز بدون توهم خودکفایی در گرافیت، میتوان وارد حلقههای پوششدهی، بایندرها و فویلهای مسی شد تا ارزشافزوده در داخل بماند.
از معدن تا ماژول؛ چرا «فراوری» مهمتر از «استخراج» است
گزارش IEA تأکید میکند سهم بالای انتشار و هزینه در زنجیره باتری، در مرحلهی فراوری مواد بحرانی رخ میدهد؛ جایی که سولفات لیتیوم، آهنفسفات، سولفات نیکل و پیشسازهای NMC تولید میشوند. همینجا هم جغرافیای رقابت تعیین میشود: کشوری که خط نیمهصنعتی و صنعتی فراوری را داشته باشد، حتی با واردات کنسانتره یا مواد واسطه، میتواند روی نقشه بایستد.
برای ایران، معنایش روشن است:
ارتقای واحدهای هیدرو/پیرومتالورژی برای FePO₄ و LFP:
استانداردسازی کیفی اندازه ذره، توزیع PSD، ناخالصیهامطابق دیتاشیتهای خودروسازان؛
و احداث خطوط پایلوت ۱ تا ۵۰۰ تنی برای «یادگیریِ صنعتی» و اخذ گواهی مشتری.
این همان جایی است که مشارکت با بازیگران بینالمللی از مهندسان مشاور تا دارندگان دانش فنی نقطهی تفاوت میشود.
سه سناریو واقعبینانه برای ایران
سناریو ۱: قطب LFP منطقهای
با تکیه بر آهن داخلی، توسعهی زنجیره فسفات و تأمین لیتیوم از بیرون، ایران میتواند سازندهی پودرهای فعال LFP و سپس سلولهای پریسماتیک برای اتوبوس شهری، ون و خودروهای اقتصادی شود. این سناریو با سیاست صنعتیِ «بازار داخلی + صادرات منطقهای» همخوان است.
سناریو ۲: تخصص در فراوری و نیمهساختهها
ایران بهجای رقابت مستقیم در سلولسازی، روی مواد میاندستی سرمایهگذاری میکند: فویل مسی آنود، جمعکنندههای جریان، پریکِرسُرهای کاتدی، الکترولیت و نمکها. حضور قدرتمند در مس و صنایع شیمیایی پشتوانه است.
سناریو ۳: شرطبندی محدود بر نیکل/کبالت
با فرض اثباتپذیری اقتصادی برخی نهشتههای نیکل-کبالت و جذب فناوری فراوری، میتوان بخشی از بازار NMC را نشانه رفت؛ اما این سناریو پرهزینهتر و فناوریبر است و در کوتاهمدت ریسک بیشتری نسبت به LFP دارد.
افقهای نو: سدیم و ذخیرهسازی
اگر سدیمیها طبق برنامهی بازیگران چینی به تولید انبوه برسند، EV اقتصادی و سامانههای ذخیره انرژی بهسرعت از آن بهره میبرند. برای ایران، که منابع نمکی و زیرساخت شیمی معدنی دارد، ورود به حلقههای سدیم از مواد کاتدی سختکربنی تا الکترولیتهای مناسب میتواند مکمل راهبرد LFP باشد. این مسیر جایگزین لیتیوم نیست، اما ریسک تأمین را توزیع میکند.
معدن کافی نیست، «مهندسی زنجیره» لازم است
ایران برای ایستادن در زنجیرهی ارزش خودروهای برقی، بیش از آنکه به خبرهای هیجانزده درباره «کشفهای بزرگ» نیاز داشته باشد، به انضباط دادهای، فراوری صنعتی و انتخاب شیمیِ همراستا با مزیتهایش نیاز دارد. تصویر واقعگرایانه این است:
در LFP با تکیه بر آهن داخلی و توسعهی حلقه فسفات، میتوان سریعتر و اقتصادیتر وارد شد؛
لیتیوم باید با اکتشافهای دقیق و قراردادهای تأمین جبران شود؛
مس و صنایع شیمیایی، سکوی پرش برای مواد میاندستیاند؛
و سدیم، راهِ موازی برای کاهش وابستگی و توسعهی ذخیرهسازی انرژی است.
راه سخت اما شدنی است؛ شرطش این است که سیاست صنعتی، از معدن شروع شود اما در معدن متوقف نشود؛ زیرا ارزش افزودهی واقعی باتری، در کارخانهی فراوری و در کارنامهی کیفیت مواد فعال ثبت میشود، نه فقط در تیترِ «کشف ذخیره جدید».


